کاش عشق را از پلک های خود می آموختیم
پلک هایی که تا وقتی خون
در رگ هایشان جاری است هردم برهم بوسه می زنند
پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب
برای در آغوش کشیدن هم لحظه شماری می کنند
پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم نمی توانند
دوری از یکدیگر را تاب بیاورند پلک هایی که
در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر جان می دهند
عشق را باید از آن ها آموخت …!
نظرات شما عزیزان:
سحر 

ساعت22:51---30 مهر 1391
برای خوشبخت بودن، فرش قرمز لازم نیست. دفتری پر ز ورق، نمره بیست، یا اسكناس های هــــــــزاری، لازم نیست. لباسی پر ز طلا، لازم نیست. به خدا، لازم نیست! نیازی به فریاد حوادث نیست. موسیقی باران، برای دلخوشی كافیست. سلامی به پدر، نگاهی به خواهر كافیست. یرای خوشبخت بودن، آغوش گرم یك مادر كافیست. سواری روی موج خیال، نشستن كنار یادگاریها، رفتن میان خاطره ها كافیست. برای خوشبخت بودن، یك احساس كوچك خوشبختی كافیست، یك لبخند كافیست ، یك دلتنگی عاشقانه كافیست ، یك دعا كافیست ،